در طول سالهای اخیر مطالعه زیادی راجع به موسیقی و سینما، طناب انداختم. علاوه بر مطالعه تئوری، تجربههای بسیاری نیز در حوزه موسیقی کسب کردم. پیش از این نسبت به موسیقی و سینما یا به عبارت دیگر «شنیدن» و «دیدن» حساسیت چندانی نداشتم. اغلب آنچه را میشنیدم و میدیدم، همسو با جریان عموم جامعه بود. نه کاری به فرم آثار داشتم و نه محتوا را از نظر میگذراندم. با این حال طی فعل و انفعالاتی خوش یمن، مسیر شنیدن و دیدن برای من تغییر کرد. پس از مدتی برای شنیدن و دیدن اصولی ترتیب داده و چارچوب مشخصی تعیین کردم. در همین رابطه متن حاضر را به رشته تحریر در آوردهام.
بخش اول: موسیقی
موسیقی هنری شنیداری است. بسیاری آنرا پیش پا افتاده و تنها بخشی از سرگرمی روزانه خود میدانند امّا انسان عاقل و خردمند، اهل بیاعتنایی به مسائل اطرافش نیست، خصوصاً جریانی که بر ذهن و روان وی اثر میگذارد. فردی که برای خودش ارزش قائل است دیگر آنچه را مصرف میکند (در اینجا موسیقی)، پیش پا افتاده نمیپندارد. اثر موسیقی بر روان انسان، غیرقابل انکار است. همچنین محتوای آثار به شدت بر شکلگیری شخصیت و باورهایمان اثر میگذارد. پژوهشهای زیادی در راستای اثبات این فرض، انجام گرفته که با یک جستجو ساده میتوانید آنها را مشاهده کنید. علاوه بر پشتوانه علمی این موضوع، با برهان عقلی نیز میتوان تاثیر موسیقی بر روان و محتوای فکر انسان را اثبات کرد. بنابراین بیاعتنایی به موسیقی که در حال حاضر بخش اعظمی از زندگی ما را درگیر خود نموده، غیر منطقی و مردود است.
انتخاب
بسیاری با استناد بر سلیقهای بودن موسیقی، ترجیح میدهند آنچه را در لحظه بدان جذب میشوند برای گوش دادن انتخاب کنند. در سلیقهای بودن موسیقی شکی نیست امّا این سلیقه به عوامل متعددی ارتباط دارد. جایگاه اجتماعی فرد، فرهنگ غالب، تاثیر اکثریت، همرنگ جماعت شدن، نوستالژی، همذات پنداری و تک تک تجربه های فرد در طول زندگی و دیگر مسائل مربوط به روانشناسی، انسانشناسی و. را شامل میشود. در نتیجه آنگونه که فرد میاندیشد، سلیقهاش متعلق به خودش نیست. زمانی سلیقه را میتوان ملاک قرار داد که فرد برای آن چارچوبی مشخص کند، نه اینکه تابع خروجی و جریان جامعه باشد. امّا چارچوب مذکور چیست؟ برای پاسخ به این سوال ابتدا باید هدف فرد از شنیدن مشخص شود. آیا هدف از شنیدن موسیقی، لذت است یا دریافت نکات محتوای آثار و یا شاید یادگیری؟ ترکیبی از هر سه و یا شاید بی هدف!
هدف هر یک از گزینههای فوق باشد (غیر از بی هدفی)، منطقاً شنیدن آثار غنیتر، انتخاب هر فرد عاقلی است. کمال یک چیز به پارههایی از آن منطقاً ارجحیت دارد. چارچوبی که برای آثار هنری در نظر گرفته میشود، عموماً شامل فرم (ساختار) و محتوا است. مراد از فرم اثر همان ساختار فنی یک اثر موسیقی است. ریتم موسیقی، ملودی، رنگ، گام صدا، تسلط خواندن، فنّ ادبی محتوا و موارد مشابه جزء فرم اثر محسوب میشود. محتوا نیز شامل متن اثر و مسائل پیرامون آن است. عموماً کسانی که به دنبال لذت آنی هستند آثار فرمگرا را انتخاب و آنها که محتوا را ترجیح میدهند، آثار محتواگرا را انتخاب میکنند. عدّه اندکی نیز «اصل تناسب» را ترجیح میدهند. قابل ذکر است که در این نوشتار فرم و محتوا به دلخواه نگارنده تعریف شده است.
عموم شنوندههای ایرانی، آثار عامپسند داخلی را برای شنیدن انتخاب میکنند. آثاری کمکیفیت که گوش سپردن به آنها خیانتی در حق خویشتن است. محتوای این آثار غالباً مسائل عشقی و ضد عشقی را شامل میشود. فرم این آثار متاسفانه در پایینترین سطح ممکن قرار دارد. با این حال بخشی از موسیقی سنتی ایران، دارای فرم و محتوای مناسبی است که متاسفانه مورد استقبال عوام نیست. موسیقی سنتی ایران حداقل ریشهدار است امّا متاسفانه فضای غالب بر موسیقی ایران، کپی افتضاح از موسیقی غرب است. موسیقی در اروپا و آمریکا شرایط بسیار بهتری دارد هرچند ضعف محتوایی در آنجا نیز دیده میشود امّا در زمینه فرم، شرایط مناسبی بر آن حاکم است.
نتیجه
در مجموع با توجّه به آنچه ذکر شد، بهتر است برای خودمان ارزش قائل باشیم. آثاری را برای شنیدن انتخاب کنیم که ارزش شنیدن داشته باشد و کمال ممکن لذت (نسبی) را برایمان به ارمغان آورد. زمان برگشت ناپذیر است، چرا آنرا برای آثاری بیکیفیت هدر بدهیم؟ عقل است درست انتخاب کنیم و برای خودمان ارزش قائل شویم.
پ.ن صفر: منظور از موسیقی، تنها موسیقی بیکلام نیست و سبک های مختلف را شامل میشود.
پ.ن یک: اغلب فارسیزبانان، موسیقی غربی را به علّت تفاوت زبانی و فرهنگی برای خود ممنوع میکنند. توجه کنید متن آثار غیرفارسی، قابل فهم است. در ضمن، مگر متن آثار فارسی چه مفهوم قابل تأملی ارائه میکند که باید نگران از دست دادنش در آثار غربی بود؟ تا زمانی که تجربه نکنید، نمیتوانید راجع به آن قضاوت کنید. همچنین موسیقی بدون کلام، دیگر فارسی یا غیرفارسی ندارد.
#نشر_مجدد
درباره این سایت