محصولی را که در داخل تولید میآید، ملّی نامگذاری خواهد بود و مردمان را به حمایت از آن، تشویق و گاهاً اجبار میکنند. چرا باید آن تولید را حمایت باشم؟ اگر وِی را جویا باشید، «باید» را بارگیری نمیکند مگر آنکه «باید» باشد! دو خمیر دندان را مسواک میکنم. داخلی را هیچ حسی ندارم امّا تولید اروپا را نفسی تازه انجماد میشود و امیالم را لذت میکند. چرا باید داخلی را به جهت ملّی بودنـ، چتر حمایت بگیرم؟ زیرا تولید هموطن من است و پول به جیب بیگانه واریز نمیشود؟ برای وِی همه را بیگانه طغیان است، آن هموطن چه نفعی بر من رسانا میسازد؟ جزء آن است که جیبش را درشتی میشود و فردای همان روز، سوار بر خودروی خارجالساخت خویش با نگاهی پُراِدعا، آب بارانِ گوشه خیابان را سرازیر بر اندامم میکند و کوچک باکی را بر خود راه نمیدهد؟ جزء آن است که به فشر ثروتمندان هدایت میشود و غیرخودیهای ناثروتمند را کوچک میشمارد؟ نفرمائید که چنین نیست، که است.
چرا کفشِ ساخت داخل را پوشش کنم که به یک ماه نرسیده، چسبهایش آب میشود و چرا کفش استاندارد غیرداخلی را پیادهروی نباشم که سلامت پا و مالم را تضمین است؟ زیرا حمایت از تولید داخل، اقتصاد کشور را رونق میدهد؟ خُب، اقتصاد رونق شد و بعدش چــِ؟ آیا اقتصاد غنی، ضمانت رفاه زندگی همه شهروندان (و در اینجا وِی) را گواهی است؟ اقتصاد امری تکبُعدی نیست که فقط وابسته به حمایت مصرفکنندگان داخلی باشد. کره شمالی نیز حمایت اجباری شهروندان را دارد امّا رفاه زندگی آنها افسانه است و در طرف دیگر، کشورهای شیخنشین واردات انبوه دارد و در عین حال، رفاه شهروندان آرزوی بسیاری از دیگران است. آنچه اقتصاد را سامان میدهد، تولیدات صادراتخیز است، نه بازی درونمردمی با مال آنها که اثری چشمگیر ندارد.
بحث آن نیست که حمایت از تولید داخل، توجیحی اقتصادی و بلند مدّت داشته باشد زیرا در این سرزمین «خدمت به مردم» یاقوت کمیاب است. گویی مرواریدی در شکم نهنگ است، هرچقدر هم اوضاع لایههای بالا بهبود باشد؛ اثرش بر مردم عادی بسیار اندک خواهد بود زیرا چپاولها را پایانی متصوّر نمیشود. البته نه اینجا یا آنجا، کلاً مسئله آن است که اربابان، هرگز برای بردهها بهشت را سفید نخواهند کرد. بسیاری از توجیحات در این زمینه وابسته به مرزپرستی یا دیگر پرستشهای مکتبوار است زیرا غالباً خویش را محدود به زندگی قابل پیشبینی میکنند. برای مرزباورها و دیگرانی که نفعی بلند مدّت در آن تصور میشوند و بیانات اخیر را تحمل دارند، چتر گرفتن را عیبی نخواهد بود ولیکن مطلب نهایی بحثی فارغ از این و آن است.
آنچه روشن است، حمایت از کالاهای کمکیفیت، تولیدکننده را به گشادی و بیاعتنایی (به رضایت مشتری) عادت میدهد. جیبهایشان که پُر شد، یحتمل زمینه کاری را تغییر میدهند و ملّیت دیگری را اخذ خواهند آمد تا امیال خویش را در بهشتی دیگر سیراب کنند. توهمهای عامیانه را سطل آشغال کنیم. حقیقت آن است که اندک هستند، انسانهایی که در فکرِ خدمت برای دیگر انسانها روزگار کنند لذا اقدامات اکثرشان وابسته به منفعت است نه پیشرفت سرزمین یا مرزی خاص که در رسانه ملّی مصاحبه میخوانند. آن دیگر سرزمینها را که میبینید گلستان است نیز منفعتشان در گلستان کردنـ است امّآ در اینجا گریزراههای فراوانی وجود دارد که بینیاز از ارائه خدمات مطلوب، میشود ثروت را دریا شد.
عقل است که مشتری حمایت از کالاهای داخلی را سرلوحه نکند بلکه حمایت از کالای باکیفیت و متناسب (به لحاظ مالی) را توقع باشد. این چنین، تولیدکنندگان اجبار به تولید باکیفیت خواهند شد و یا گیوتینِ محکوم به شکست، رضایت میآیند. اینهایی که میبینید همچنان با همین تولیدات کمکیفیت حکومت میکنند، حمایت دولتی را عاشق دارند. دولت اگر حمایت را محدود و مشروط به کیفیت کند، دیگرانِ خصوصیمحور یا بهترینها را عرضه خواهند کرد و یا همانی که شعر شد. گفتار میشود که واردات افزونی میگیرد، خُب بگیرد! تضمینی وجود ندارد که در آینده با رونق شدنـ اقتصاد، زندگی وِی نیز رونق شود امّا ضمانت قطعی است که بهرهجویی از کالاهای باکیفیت، زندگی لحظه را برقرار خواهد بود.
البته که فردگرایانه است امّا عمیقاً در زندگی اجتماعی نیز موثر دارد. باور کنید، بینیاز از «حمایت مشتری داخلی از تولید داخلی کمکیفیت» و «منع واردات» میشود هم رفاه را رفاه شد و هم اقتصاد را اقتصاد کرد زیرا هم پتانسیل بسیار داخلی وجود است و هم راهبردهای ضامن برای دستیابی به آن (فارغ از مواردی که صرف اقتصادی ندارد و یا امکان تولید داخل نیست) امّآ به هر صورت، اربابان هستند که هستند و خواهند بود! این موضوع زوایای گستردهای را شامل است که در اینجا فقط بخشی را شتاب شد، باشد که آلوتروپهای کربن از پوست ببر تایوانی، موزونخوانیِ شِمنهای آفریقایی را سحری باطل کند.
درباره این سایت