متعدد بانگ درآمده است که راجع به دیگران قضاوت نکنید و بسیاری را همین اعتقاد راسخ میشود. مگر میشود؟ این چِرتآویز را دیگر کجای دیوار میخ باشم؟ امکان ندارد، زندگی باشد و قضاوت نباشد. شواهد «این» را حکم میخواند لذا قاضی این را «این» میخواند. اگر قضاوت نباشد، چگونه میتوان اجتماعی زیستن را حاصل شد؟ چگونه بدون قضاوت میتوان دیگری را شناخت؟ چگونه میشود با دیگری ارتباط برقرار کرد؟ چگونه میشود در رابطه با آن موضوع سخن شد و هزاران امکان را وقوع کرد؟ خواه و ناخواه قضاوت میشود، حال شما تیپ فکریتان پاک و صلحجو انتشار باشید.
البته قابل ذکر است که در کوهستان فکریِ وِی، قضاوت چیزی فارغ از «نتیجهای حاصل از استدلال مبتنی بر شواهد موجود» نیست و اگر غیر از آن باشد پس نباشد. انسانها نمیتوانند، تمام لایههای شخصیت افراد دیگر را تسلط و شناخت کنند لذا عقل حکم میکند که بر اساس داشتهها و دانستنیها، قضاوت را حاکم کرد. اگر فردی با اخم، سر بالا و محکم قدم بر میدارد و با بیاعتنایی دیگران را پوزخند دارد، استدلال معمول نشان از خودخواهی است. به من ارتباطی ندارد که در پشتپرده فردی مهربان و زیبادِل رستگار است، آنچه نمایان است را باید قضاوت گرفت. در بسیار یاز موارد زمان کافی وجود ندارد که دادههای بیشتری جمعآوری شد لذا در بسیاری از مواقع، دادههای هرچند اندک را باید استناد کرد.
شخصیت انسان در ارتباط با دیگران و جامعه، لایه بیرونی و نمودهای ظاهری رفتارهای وِی را مالکیت دارد. آنچه در پشتپرده، درون و افکار میگذرد مربوط به لایههای داخلی و زاویه درونیِ شخصیت انسان است. برای شناخت آنها نیاز به نزدیکی است لذا انسانها خواه و ناخواه بر اساس رفتارهای بیرونی، یکدیگر را برداشت میشوند مگر در مواردی که صمیمیت و ارتباطها افزونی میگردد و اشخاص، لایههای دیگر را نیز اشتراک میشوند.
مثالی از فضای مجازی انتحار میکنم. در گذشته به برخی از بلاگها که فرود میآمدم، نویسنده را متن میخواندم که نوشته است «مرا بر اساس نوشتههایم قضاوت نکنید»، پناه بر پناهــ! پس ایشان را بر اساس ستون فقرات خوکچه هندی قضاوت یا شناخت باشیم؟ خُب طبیعتاً فردی که در بلاگش نوشتههای عاشقانه دارد، استدلال معمول آن است که دغدغه احساسی دارد؛ قضاوت مستدلی است دیگر. پس چه باشد؟ نوشتههای عاشقانه مینویسد چون شکمدرد دارد و یا تعمیرکار موبایل است؟ مرا که توجیح نمیسازد. حکم عقل است که راجع به دیگران قضاوت کنیم، غیر از آن را نمیشود. البته تذکر مجدد شود که وِی قضاوت بر اساس شواهد موجود را عنایت دارد زیرا اگر بر مبنایی غیر از رفتارهای خروجی، حکمی قضاوت گردد، نه عقل است و نه انصاف را خشاب دارد. به عنوان مثال، اگر نوشتههای گزافـهگویـــ مشابه گفتارهای نوجوانی 16 ساله است و برای آن استدلال دارید که محتوای بلاگ نشان از نوجوانی 16 ساله است. مثلاً استدلال میکنید که دغدغههای مشابه نوجوانان دارد و به موضوعاتی میپردازد که در میان نوجوانان رایج میشود، سبک نوشتاریاش در سطح دبیرستان کلاس مینویسد، از کتابهای ادبیات دبیرستان شعر میآورد و در زمان امتحانهای مدرسه تابلو میآید که درگیر درس است پس متحملاً نوجوانی 16 است. خُب قضاوتتان مبارک باشد امّا اگر بیجهت ترانه بخوانید که مثلاً وِی «معتاد الکل» است و برای آن استدلالی نداشته باشید یا دلیلتان در حد فضله گوسفند است (مثلاً معتاد است چون ساعت 2 بامداد پست میگذارد یا چون رنگ قالبش خاکستری است)؛ آن دیگر قضاوت نیست بلکه در بهترین حالت، سخنی زرد مایل به قهوهای است و باید به رگبار شد.
به احترامِ |-«Woman's Love»-|
Willie Nelson - A Woman's Love
و بانویی که در وصف اثر (در جوارِ یوتیوب) چنین اظهار شده بود: